رسیدگی به مردم

پدرم بسیار متوجه حال و وضعیت زیردستان بودند. مثلاً در دانشکده دائما ًاز خدمتکارها می‌پرسیدند غذا خوردید؟ چه خوردید؟ غالباً از منزل غذا می‌بردند و اگر دانشکده غذا می‌داد تا نصف آن را به خدمتکارهای دانشکده نمی‌دادند غذا نمی‌خوردند. از دستور دادن به دیگران به شدت ابا می‌کردند و اگر هم ناچار می‌شدند با خواهش و خضوع همراه بود. تجسم مطلق مکارم اخلاق بودند و اعتقاد داشتند استاد و خدمتکار، همه بنده‌ی خدا هستند و شئوناتی که برخی از افراد برای خود قایل می‌شوند نشانه‌ی تنگ‌نظری آن‌هاست.   
پدرم دایماً به فقرا کمک می‌کردند. این کمک‌ها را یا ما می‌بردیم یا به راننده‌شان می‌دادند. بعد از شهادتشان مردم می‌آمدند و می‌گفتند: که پدر، جان بچه‌ی آن‌ها را خریده‌اند. به بیماران سر می‌زدند و نسبت به درد دیگران بسیار حساس بودند و تا جایی که دستشان می‌رسید، مشکلات دیگران را رفع می‌کردند. بسیار مسایل روحی و تهذیب اخلاق توجه داشتند.
راوی: مجتبی مطهری

منبع: مجله ‌ی شاهد یاران صفحه‌ ی 54 فروردین و اردیبهشت 1385

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.